حرفهای از جنس دلتنگی
به نام تنهایی خیلی دلم میخواهد چیزهای که تو دلم هست را بنویسم شاید کمی سبک بشم ولی چه فایده مگه با نوشتن من چیزی عوض خواهد شد هر چه قدر میخواهم از خدا گله نکنم نمیشه واقعا چرا یکی مثل من باید تو اول جوانیش دچار چنین مشکلی بشه و یکی.......اصلا این چه قانونیه؟ کی این قانون را مینویسه؟خدا؟مگه همه را خودش نیافریده مگه همه جا و تو قرانش ننوشته همه بندگانم از نظر من یکی هستن و همه را به یک چشم میبینم.این جوری.......؟ بعضی مواقع خیلی از دستش دلگیر میشم اگه تو اون تصادف میمردم هیچ گله ای نداشتم ولی با این شرایط واقعا کم اوردم مگه یه ادم چقدر تحمل داره چقدر میشه با درد و رنج زندگی کرد مگه این دنیا چی داره .دلمو به چی خوش کنم روزگارم شده ای کاش و ای کاش........ اگه بشه روزی جریان تصادفم را براتون مینویسم تا خودتون قضاوت کنید.
نظرات شما عزیزان:
وبلاگتون خیلی عالی بود انشاالله خدا مادرت رو برات همیشه نگه بداره ناامید نباش خدابزرگه .موفق باشی.
خدا تو کاراش حکمتایی داره که ما هیچ وقت پی به حکمت الهی نمیبریم هیچ وقت ازش شکایت و گله نکن همیشه راضی باش به رضای خدا میدونم سخته ولی باید امیدت به خودش باشه وقتی خوندم اشک از چشمانم سرازیر شد داداشم دیگه غمگین نباش من طاقت ناراحتی تو رو ندارم خودم نذر کردم برات من که ناامید نیستم تو هم نباش با خودم فکر کردم اگه پهلوم بودی و اشکای خواهرت میدیدی هیچوقت گله نمیکردی به خودت نگاه کن ببین خدا میخواسته چی بهت بفهمونه اون میتونست عمرت رو ازت بگیره ولی نگرفت حالا با خودت فکرکن ببین چی ازت میخواد اون قدر دوست داشته که بهت فرصت داده .
وبتون خییییییییییلی نازه
راستی بیا بهاری شو دوس داشتی تبادل لینک کنیم
آقا بایرام بهم الهام شد که وب شما رو باز کنم
دل همه یه جورائی تنگه دیشب بخودم می گفتم کاش همین یه ذره دلم نداشتم .
ولی بقول قدیمیا بخند ب روی دنیا
پاسخ:سلام ادرس وبتون درست نیست وبتون را باز نمیکنه دوست عزیز
Power By:
LoxBlog.Com |