حرفهای از جنس دلتنگی
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه ی متروک ویران را
نظرات شما عزیزان:
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع میسوزم و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد
ومن دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم
درون سینه ی پر جوش خویش اما
کسی حال من تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او
و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند
از اينكه فهميدم تصادف كردي خيلي ناراحت شدم. ولي دوست عزيزم من هم مثل شما البته من بخاطر شايد گناهكاري خودم يك مشكل اساسي و ضربه كاري توي زندگيم خوردم تا حدي كه كم مانده بود زندگي ام را از دست بدهم و استغفرالله خودكشي كنم . اما خدا را دوباره از نو شناختم و با كمك گرفتن از او آرام آرام ميخواهم زندگيم را سر و ساماني بدهم و از اين وضعيت بيهودگي مطلق بدر آيم. دوست عزيزم بدان كه در تمامي كارهاي خدا حكمتي نهفته است كه از نظر ما غير قابل ديد است.
اميدوارم خداي خوب و مهربان به حق آبروي حضرت فاطمه زهرا (س) نعمت سلامتي دوباره را به شما عطا كند و همه گرفتاران را از گرفتاري برهاند.
وقت كردي به من هم سر بزن.
قربانت
عباس
Power By:
LoxBlog.Com |